ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
رفتم سر مزار رفقاے شهیدم
فاتحہ خوندم ،اومدم خونہ,
شب تو خواب رفقاے شهیدم رو دیدم...
رفقام بهم گفتند :
فلانے ، خیلے دلمون برات سوخت
گفتم :چرا
گفتند: وقتے اومدے سر مزار ما فاتحہ خوندے
ما شهدا آماده بودیم...
هر چے از خدا مےخواے برات واسطہ بشیم
ولے تو هیچے طلب نڪردے و رفتے
خیلے دلمون برات سوخت
سر مزار شهدا حاجاتتون را بخواهید
برآورده میشہ.
روایتگر :
حاج حسین ڪاجے
شهیداسماعیل آقاپور
اسماعیل درمرحله ی دوم عملیات فتح المبین دراثر اصابت گلوله کالیبر50 به شکمش,به سختی مجروح شد. اورابه بیمارستان مشهد منتقل کردند.در وضعیت بسیار وخیمی به سر میبرد.به هیچ وجه قادر به سخن گفتن نبود. بعداز چهل روز ناگهان به حرف آمد.با هیجان به طرف او دویدم,نمیدانم با چه نیرویی صحبت میکرد.
ازمن تقاضای مقداری خاک برای تیمم کرد.برایش آوردم, به همان صورت که خوابیده بود,تیمم کرد ونماز خواند. بعداز نماز چشمانش را بست. فهمیدم که حال او بد شده, پرستاران را خبرکردم. پرستاران و پزشکان به سرعت به سوی او دویدند, همه ی آنها در آن فضای معنوی تحت تاثیر قرار گرفتند واشک در چشمان شان حلقه زد.
اسماعیل به شهادت رسیده بود.
کتاب ازشهدا چه خبر؟
جلد1, صفحه48