واله شوند و حیران
واله شوند و حیران

واله شوند و حیران

بچگی ها...

بسم الله الرحمن الرحیم 


بچه که بودیم انگشت هایمان را می گذاشتیم زمین... 

بعد می آوردیم بالا و می گفتیم :

" کلاغ، پر!"

اما حالا... 



کلاغ   کودکی هایم نشسته و عکس های سلفی اش را به اشتراک می گذارد....!!! 



هنوز مانده است...

بسم الله الرحمن الرحیم 


انیس و یاور را.. 

فاطمه و علی خانه را که گرفتند...

زینب انیس نداشت، بی یاور هم شد! 


خیال کردند حماسه سازان خانواده علی را گرفته اند،تمام

هنوز جگر سوخته ی حسن مانده بود...

خیال کردند اوج صبر زینب را دیدند و تمام... 

هنوز کربلا مانده بود... 


خیال کرده اند... 

هنوز کسی مانده است حماسه بسازد... 

اماممان، مولایمان، مهدیمان مانده است... 

ما بی خیال سیلی زهرا 

یتیمی و اسیری زینب...

 نمی شویم...

 




ساقی خواب...

بسم الله الرحمن الرحیم


این روزها ...

تشنگی ...

آنقدر ...

غالب است ...

که حرمت ... 

ساقی ...

خواب هایم ...

شده است ...



چقدر زود می روی...

بسم الله الرحمن الرحیم 


انگار همین دیروز بود! 

هلال ماه مبارک رمضان رویت شد...

شاد بودم 

یا شاید نگران...! 

از اینکه نکند زود بروی... 


وحالا... 

نیمی از تو گذشته و

 حتی هنوز نیمی از من به تو نرسیده است ... 


تو مثل ماهی و من یک عمر غفلتم...


این پاهای خسته و بی جان من تاب همراهی تو را ندارد... 

مگر یک شب، سحری، ابوحمزه یاری ام کند... 


چیزی ته دلم مانده که می گویم:

چقدر زود می روی 

رمضان!