واله شوند و حیران
واله شوند و حیران

واله شوند و حیران

دل تو هم تنگ است

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

دلم برای تو...آیا دل تو هم تنگ است؟!
صدای هق هقِ... گویا دل تو هم تنگ است!

ببین! نمی شود این قدر دور بود از هم!
بیا... قبول... بفرما! دل تو هم تنگ است!

من از مسافت این جاده ها نمی ترسم
اگر بدانم آنجا دل تو هم تنگ است

اگر بدانم گاهی به یاد من هستی
و چند ثانیه حتی دل تو هم تنگ است-

پرنده می شوم اما... نمی پرم بی تو
پرنده می شوم و تا دل تو هم تنگ است-

برای تو پر پرواز می شوم حتی 
اگر در آن سر دنیا دل تو هم تنگ است!

اگر در آن سر دنیا...اگر در آن دنیا...
اگر بدانم هرجا دل تو هم تنگ است-

بدون مکث می آیم که باورت بشود
دلم برای تو...حالا دل تو هم تنگ است؟!




نغمه مستشارنظامی از کتاب :

در طالعت ستاره زیاد است.ماه نه!

شرط بندی حلال

بسم الله الرحمن الرحیم 


جمعه ها در مسجد امام حسن مجتبی علیه السلام دعای ندبه توسط آقا سید با آن صدای زیبایش برقرار بود. 

بیشتر جمعه ها بعد از خواندن دعا برای فوتبال به محله بخش 8 می رفتیم و آقا سید با اینکه از درد پایش در ناحیه زانو رنج می برد،  اما با علاقه و خیلی جدی فوتبال بازی می کرد. 

در یکی از روزها پیش از بازی فوتبال، سید بچه ها را جمع کرد و گفت: که بازی خشک و خالی صفایی ندارد، حتماً باید شرط بندی باشد!!! 

یکی از بچه ها گفت: آقا سید شرط بندی؟!! از شما دیگر انتظار نداشتیم!! 

آقا سید خنده ای کرد و گفت: شرط بندی حلال! 

بعد هم آقا سید گفت: هر تیمی که بازنده شد باید برای تیم برنده نفری 100 تا صلوات بفرستد! 

و از آن پس هر گاه بازی ای برگزار می شد یا صلوات گیرنده بودیم یا صلوات دهنده!!! 


اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 




منبع: کتاب علمدار، خاطرات شهید سید مجتبی علمدار 

عاشقانه ای برای حجاب

بسم الله الرحمن الرحیم 



گاهی تو را به دست باد می سپارم تا نوازش کند وجود نازنیت را... 

گاهی زیر باران خیس می‌شوی تا شسته می‌شوی؛

 تنت زخمی است،

 می دانم، و باران مرحم زخم است!

 و گاهی زیر آفتاب داغ می‎سوزی و سرخ می‌شوی از عطش،

اما همچنان بر وفاداریت به من استواری…!

گاهی سر به زیر، گرمای وجودت می‌کشم 

و تو را پناه اشک‌های خویش می‌سازم…

 و چه راز داری که ماجرای اشک‌هایم را

 در دلت نگاه می‌داری، در سکوتی ابدی!

 وجودت سنگری است ما بین من و آنچه با من در عناد است 

و تو، چه زیبا دشمنانم را ناامید می‌کنی،

 از به‌دست‌آوردن غنیمتی حتی ناچیز!

چه خوب است که هستی نازنینم! 

چه خوب است که تیرگی را به جان می‌خری تا دنیایی زیر سایه‌ات روشن بماند!

 و چه پر ماجرایی،

 تاریخی برای بودنت خون داده است؛

 از قرن‌ها پیش دغدغه بوده‌ای …

از قرن‌ها پیش ارزش …!

ای شاهد به جای مانده از کربلا…! 

ای شاهد به‌جای‌مانده از ماجرای در و دیوار و آتش…!

 چه والا مقامی که آقایم حسین هنگامه‌ی شهادت چشمانش نگران هتک حرمت به تو بود!

چه گوهر مقام، که جوان‌های بسیار استوار بودنت را با خون خود به معامله گذاشتند، 

خون دادند و نفس…؛ که تو پای بر جا بمانی… 

که حفظ شوی!

 سا‌لهاست تن زخمی تو مرحم زخم است…

 ای همیشه استوار و جاودان… 

ای همیشه با صلابت،

بمان و باز هم ایستادگی کن…



منبع:مشرق نیوز

به امان خدا!

بسم الله الرحمن الرحیم


 کمی آن سوتر سنگری خراب شده بود... 

پیکر یکی از پیرمرد های گردان زیر آوار مانده بود. 

فقط سر او بیرون بود... 

پیرمرد زنده بود و من را نگاه می کرد،

با تعجب نگاهش کردم.

عراقی ها فقط 100متر با من فاصله داشتند... 

پیرمرد گفت: "داری میری؟!"

گفتم :کاری دیگه نمی تونم بکنم!

گفت:"به امان خدا! سریعتر برو!"

هیچ لحظه ای در زندگی ام سخت تر از آن لحظه نبود... 


منبع :کتاب یا زهرا سلام الله علیها، خاطرات شهید محمدرضا  تورجی زاده

هنوز مانده است...

بسم الله الرحمن الرحیم 


انیس و یاور را.. 

فاطمه و علی خانه را که گرفتند...

زینب انیس نداشت، بی یاور هم شد! 


خیال کردند حماسه سازان خانواده علی را گرفته اند،تمام

هنوز جگر سوخته ی حسن مانده بود...

خیال کردند اوج صبر زینب را دیدند و تمام... 

هنوز کربلا مانده بود... 


خیال کرده اند... 

هنوز کسی مانده است حماسه بسازد... 

اماممان، مولایمان، مهدیمان مانده است... 

ما بی خیال سیلی زهرا 

یتیمی و اسیری زینب...

 نمی شویم...