واله شوند و حیران
واله شوند و حیران

واله شوند و حیران

از هرچه می رود سخن دوست خوش تر است ...

بسم الله الرحمن الرحیم


از هر چه می رود سخن دوست خوشترست
پیغام آشنا نفس روح پرورست
هرگز وجود حاضر غایب شنیده ای
من در میان جمع و دلم جای دیگرست
شاهد که در میان نبود, شمع گو بمیر
چون هست اگر چراغ نباشد منورست
ابنای روزگار به صحرا روند و باغ
صحرا و باغ زنده دلان , کوی دلبرست
جان می روم که در قدم اندازمش ز شوق
درمانده ام هنوز, که نزلی محقرست
کاش آن به خشم رفته ی ما آشتی کنان
بازآمدی که دیده ی مشتاق, بر درست
جانا دلم چو عود بر آتش بسوختی
وین دم که می زنم ز غمت دود مجمرست
شب های بی توام شب گورست در خیال
ور بی تو بامداد کنم روز محشرست
گیسوت عنبرینه ی گردن تمام بود
معشوق خوبروی چه محتاج زیورست
سعدی خیال بیهده بستی امید وصل
هجرت بکشت و وصل هنوزت مصورست
زنهار از این امید درازت که در دلست
هیهات از این خیال محالت که در سرست

سقوط برتری جویان


بسم الله الرحمن الرحیم


امام کاظم علیه السلام می فرمایند:

هر گاه خداوند بدی مورچه را بخواهد، به او دو بال می دهد که پرواز کند تا پرنده ها او را بخورند.

روزت مبارک ....

بسم الله الرحمن الرحیم


توجه ... توجه!

روز 22 فروردین  روز هوای پاک اعلام شد ... !!!!

چون ...

همه مردها جوراب نو می پوشند ...



پدران و مردان سرزمین من 

چون کوه 

سایه تان مستدام و گامتان استوار 

میلاد مولود کعبه

و

روزتان مبارک

مادر ...

بسم الله الرحمن الرحیم


قلمم راست بایست ...

واژه ها ! .... گوش به فرمان قلم ...!

همگی نظم بگیرید

مودب باشید!

صاحب شعر عزیزیست به نام "مادر"




 

آسمان

را گفتم

می توانی آیا

بهر یک لحظه ی خیلی کوتاه

روح مادر گردی

صاحب رفعت دیگر گردی

گفت نی نی هرگز

من برای این کار

کهکشان کم دارم

نوریان کم دارم

مه وخورشید به پهنای زمان کم دارم

 

 

خاک

را پرسیدم

می توانی آیا

دل مادر گردی

آسمانی شوی وخرمن اخترگردی

گفت نی نی هرگز

من برای این کار

بوستان کم دارم

در دلم گنج نهان کم دارم

 

 

این جهان را گفتم

هستی کون ومکان را گفتم

می توانی آیا

لفظ مادر گردی

همه ی رفعت را

همه ی عزت را

همه ی شوکت را

بهر یک ثانیه بستر گردی

گفت نی نی هرگز

من برای این کار

آسمان کم دارم

اختران کم دارم

رفعت وشوکت وشان کم دارم

عزت ونام ونشان کم دارم

 


آنجهان راگفتم

می توانی آیا

لحظه یی دامن مادر باشی

مهد رحمت شوی وسخت معطر باشی

گفت نی نی هرگز

من برای این کار

باغ رنگین جنان کم دارم

آنچه در سینه ی مادر بود آن کم دارم

 


روی کردم با بحر

گفتم اورا آیا

می شود اینکه به یک لحظه ی خیلی کوتاه

پای تا سر همه مادر گردی

عشق را موج شوی

مهر را مهر درخشان شده در اوج شوی

گفت نی نی هرگز

من برای این کار

بیکران بودن را

بیکران کم دارم

ناقص ومحدودم

بهر این کار بزرگ

قطره یی بیش نیم

طاقت وتاب وتوان کم دارم

 


صبحدم را گفتم

می توانی آیا

لب مادر گردی

عسل وقند بریزد از تو

لحظه ی حرف زدن

جان شوی عشق شوی مهر شوی زرگردی

گفت نی نی هرگز

گل لبخند که روید زلبان مادر

به بهار دگری نتوان یافت

دربهشت دگری نتوان جست

من ازان آب حیات

من ازان لذت جان

که بود خنده ی اوچشمه ی آن

من ازان محرومم

خنده ی من خالیست

زان سپیده که دمد از افق خنده ی او

خنده ی او روح است

خنده ی او جان است

جان روزم من اگر,لذت جان کم دارم

روح نورم من اگر, روح وروان کم دارم

 

 

کردم از علم سوال

می توانی آیا

معنی مادر را

بهر من شرح دهی

گفت نی نی هرگز

من برای این کار

منطق وفلسفه وعقل وزبان کم دارم

قدرت شرح وبیان کم دارم

 

 

درپی عشق شدم

تا درآئینه ی او چهره ی مادر بینم

دیدم او مادر بود

دیدم او در دل عطر

دیدم او در تن گل

دیدم او در دم جانپرور مشکین نسیم

دیدم او درپرش نبض سحر

دیدم او درتپش قلب چمن

دیدم او لحظه ی روئیدن باغ

از دل سبزترین فصل بهار

لحظه ی پر زدن پروانه

در چمنزار دل انگیزترین زیبایی

بلکه او درهمه ی زیبایی

بلکه او درهمه ی عالم خوبی, همه ی رعنایی

همه جا پیدا بود

همه جا پیدا بود


منبع: Tebyan.net



روز مادر مبارک 


عمو زنجیرباف

بسم الله الرحمن الرحیم


 عموی من زنجیر باف بود. او همه زمستان، برف ها را به هم بافت و سرما را به سرما گره زد و یخ را به یخ دوخت؛ و هی درختان را به زنجیر کشید و پرنده ها را به بند و آدم ها را اسیر کرد.

جهان را غل و زنجیر و بند و طناب او گرفت.
ما گفتیم : ای عموی زنجیر باف! زنجیرهایت را پاره کن که زنجیر، سزاوار دیوان است، نه آدمیان که آزادی ، سرود فرشتگان است و رهایی ، آرزوی انسان.
او نمی شنید، زیرا گرفتار بندهای خود بود و هیچ زنجیربافی نیست که خود در زنجیر نباشد.
فصلی گذشت و سرانجام او دانست تنها آنکه سرود رهایی دیگران را سر می دهد، خود نیز طعم رهایی را خواهد چشید.
پس زنجیرهای خود را پاره کرد و زنجیرهای دیگران را هم. و آنها را پشت کوههای دور انداخت.
پرنده آزاد شد و درخت آزاد شد و بابا آمد؛ با صدای بابونه و باران با صدای جویبار و قناری و با خود شکوفه آورد و لبخند.
عموی زنجیر باف، زنجیرهای پوسیده و خود کهنه اش را دور انداخت؛ و از جهان نام تازه ای طلب کرد ...
و از آن پس ما او را نوروز صدا کردیم.


"عرفان نظرآهاری"


 میلاد حضرت زهرا سلام الله علیها
روز مادر
و
نوروزتان مبارک